منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شاگردم و استاد تویی،‌ نکته بیاموز!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است


مَلَکی آمد و شد مدّعی جان، خوش باش!
تو که رفتی شده این مرگ چه آسان، خوش باش!

لحظه‌ی سوختنم کس که به دادم نرسید
قطره‌ی اشک من اکنون شده باران، خوش باش!

همه‌ی «ما» شدن زندگی‌ام از کف رفت
منِ «او» بوده به زعم تو شد «ایشان»، خوش باش!

منِ نادان که چه بیهوده به تو دل بستم
بعدِ عمری بشوی ناقض پیمان!؟ خوش باش!

...

باشد این‌قدر اگر رنجش من می‌خواهی
تو و این همهمه‌ی سیل رقیبان، خوش باش!


مسعود نصرتی (نوین)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۵
مسعود نصرتی (نوین)


عاقلان سر نگذارند که بر دل ماند
رمز عاشق شدن از عقل بشر بیرون است


مسعود نصرتی (نوین)

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۰
مسعود نصرتی (نوین)


گرچه از کف داده‌ایم رؤیای خویش
لیکن از دیروز خود عاقل‌تریم


مسعود نصرتی (نوین)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۱
مسعود نصرتی (نوین)

گاهی به دست پس می‌زنی، گاهی به پا پیشم کشی
باشد چو لیلی ناز کن اما چو مجنون نیستم


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۸
مسعود نصرتی (نوین)