ای پیر ز برنایی رخسار مکنم عیب
در عهد شباب طاقت تغییر فزون است
عمری چو گذر کرده و عادت شده خویت
در ترک معاصی تن رنجور زبون است
پندم بده، اکسیر تجارب به کفم ریز
این سمع و بصر تشنهی پرمایه فنون است
آی و مددی کن که جهان میشود آباد
نیروی من و تجربهات کُن فَیکون است