دین و دل را میدهم، جانا تو کامم میدهی؟
ذرّه ذرّه با نوازش التیامم میدهی؟
بر لبانم بوسهات شیرینترین طعمهاست
عاشقی از بر کنم، بوسه مدامم میدهی؟
رسم کوی دلبران را گنجوی یادم بداد
کاسهام را بشکنی، لیلی سلامم میدهی؟
شرح دردم شعلهی خورشید دنیا برفروخت
چون دلت آتش گرفت با دود پیامم میدهی؟
یا که میآیی برم با تاری از گیسوی خود
میلم افزون کرده و سودای دامم میدهی؟
چندی از فکر نبودت میگساری شد قضا
بر ادای واجبم، ساقی دو جامم میدهی؟
دیگران عطر تن محبوب خود بشنیدهاند
تا چه وقت با ناز چشمک فکر خامم میدهی؟
لرزم از آن دم که گویی دلبری دیگر گزین
عاقبت ویران شوم یا که دوامم میدهی؟