درد میکشم اما بیهوده
زجر میکشم اما بیدلیل
پای ناموس جان میدهند و ما جان را به بیغیرتی میکشیم
سخن از طلبکردن است؛ آنها در طلب چیزی ورای این دنیایند و ما دنبال چیزی پستتر از بیارزشترینها
افسوس خوردن جز نقاب روشنفکری ما نیست؛ عمری با این نقابها ذره ذره آبرو جمع کردهایم و کاسه را با ترس و لرز نگاه داشتهایم تا نریزد؛ تا نریزد این ماحصل ظاهرفریبیها و دلخوشی ما برای آن دنیا
مبادا شمارش دانههای تسبیح از یادمان برود؛ مبادا خم و راست شدنهایمان را فراموش کنند؛ مبادا آب چشمان خسته را به اشک خلوص نپندارند
بر تأسف خوردن خویش نیز تأسف میخورم
سرزندگی حقشان بود و زندگی و جوانی نصیبشان اما حق دیگران را بالاتر از حق خود دیدند
هنوز هم شهیدمسلکان بسیارند و رهروانشان شاید در گمنامی به سر برند اما شمع خود را در این طوفانهای هولناک حفظ کردهاند
سر در گریبان خود فرو بردهام؛ پس ما چه؟ از این به بعد زندگی خواهیم کرد یا بازهم جسدوار میرویم؟
زجر میکشم اما بیدلیل
پای ناموس جان میدهند و ما جان را به بیغیرتی میکشیم
سخن از طلبکردن است؛ آنها در طلب چیزی ورای این دنیایند و ما دنبال چیزی پستتر از بیارزشترینها
افسوس خوردن جز نقاب روشنفکری ما نیست؛ عمری با این نقابها ذره ذره آبرو جمع کردهایم و کاسه را با ترس و لرز نگاه داشتهایم تا نریزد؛ تا نریزد این ماحصل ظاهرفریبیها و دلخوشی ما برای آن دنیا
مبادا شمارش دانههای تسبیح از یادمان برود؛ مبادا خم و راست شدنهایمان را فراموش کنند؛ مبادا آب چشمان خسته را به اشک خلوص نپندارند
بر تأسف خوردن خویش نیز تأسف میخورم
سرزندگی حقشان بود و زندگی و جوانی نصیبشان اما حق دیگران را بالاتر از حق خود دیدند
هنوز هم شهیدمسلکان بسیارند و رهروانشان شاید در گمنامی به سر برند اما شمع خود را در این طوفانهای هولناک حفظ کردهاند
سر در گریبان خود فرو بردهام؛ پس ما چه؟ از این به بعد زندگی خواهیم کرد یا بازهم جسدوار میرویم؟