منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شاگردم و استاد تویی،‌ نکته بیاموز!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غم» ثبت شده است

با آنکه دلم رنگ به رخسار ندارد
دیگر به تپش‌های خود اصرار ندارد

با آنکه زمین پیش دو چشمم برهوت است
آنقدر که گل هم دل انکار ندارد

با آنکه شبم نور سحر رفته ز یادش
حتّی به خیال رغبت دیدار ندارد

با آنکه به عقل شعر سرایم نه ز احساس
بگذار بگویند سر هشیار ندارد

این موج مرا بر لب ساحل نرساند
جز صخره به من هیچ کسی کار ندارد

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۳ ، ۰۹:۲۹
مسعود نصرتی (نوین)

باید بگویم تا غمم پایان بگیرد
شاید که قدری زندگی آسان بگیرد

حتّی نهنگ از آبی بی‌حد فراری است
گاهی سراغ از خارج زندان بگیرد

بودن در این دنیا که تنهایی و تنها
زهر است و شادی از دل انسان بگیرد

تکرار غم بیهوده می‌سازد دوا را
امّا به آسانی به چشم باران بگیرد

این طبع خاموشم به لب‌های تو بند است
باید بیایی تا که شعری جان بگیرد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۳ ، ۰۱:۱۲
مسعود نصرتی (نوین)