منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شاگردم و استاد تویی،‌ نکته بیاموز!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات



یارانه! سراغ از تو بگیرند کجایی؟
زین نرخ تورم تو فقط مرهم مایی

گویند نگیرید که شود خرج به درمان
بر وعده وفا کن تو اگر عبد خدایی

این قفل و کلیدِ در بهداشت به دستت
امید به این است که تو نیز قفل‌گشایی

گر عهدشکنی از تو ببینم روزی
نفرین بکنم چون که سزاوار بلایی

مردانه بکوش، حرف و عمل هر دو یکی کن
باشد که نگویند ز صداقت تو جدایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۹
مسعود نصرتی (نوین)



دست خود رو به خدا کن؛ ز خلایق بگذر
مدد از غیر خودش جز به دو صد منّت نیست

راز دل فاش بکردن گرچه از باب نیاز
پیش این پرده‌دران جز سبب خفّت نیست

من و او خوب بدانیم که بباید جبران
ورنه از دوست رسد هر چه به جز محنت نیست

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۲
مسعود نصرتی (نوین)



درد می‌کشم اما بیهوده
زجر می‌کشم اما بی‌دلیل
پای ناموس جان می‌دهند و ما جان را به بی‌غیرتی می‌کشیم
سخن از طلب‌کردن است؛ آنها در طلب چیزی ورای این دنیایند و ما دنبال چیزی پست‌تر از بی‌ارزش‌ترین‌ها
افسوس خوردن جز نقاب روشنفکری ما نیست؛ عمری با این نقاب‌ها ذره ذره آبرو جمع کرده‌ایم و کاسه را با ترس و لرز نگاه داشته‌ایم تا نریزد؛ تا نریزد این ماحصل ظاهرفریبی‌ها و دلخوشی ما برای آن دنیا
مبادا شمارش دانه‌های تسبیح از یادمان برود؛ مبادا خم و راست شدن‌هایمان را فراموش کنند؛ مبادا آب چشمان خسته را به اشک خلوص نپندارند
بر تأسف خوردن خویش نیز تأسف می‌خورم
سرزندگی حقشان بود و زندگی و جوانی نصیبشان اما حق دیگران را بالاتر از حق خود دیدند
هنوز هم شهیدمسلکان بسیارند و رهروانشان شاید در گمنامی به سر برند اما شمع خود را در این طوفان‌های هولناک حفظ کرده‌اند
سر در گریبان خود فرو برده‌ام؛ پس ما چه؟ از این به بعد زندگی خواهیم کرد یا بازهم جسدوار می‌رویم؟

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۴۶
مسعود نصرتی (نوین)



در خوشی‌ها حزن و اندوه نابجاست
بنت خاتم  فارغ  از این  ادعاست

مادرت  پهلو  شکستند  یا  حسین
بوی یاس هفت‌سین پس از کجاست

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۵۳
مسعود نصرتی (نوین)



امسال با دلی رنج‌کشیده روزگار را نو می‌کنیم
امسال هفت‌سین‌ها رنگ‌باخته ماتم‌اند
سرخی‌ ماهی‌های هفت سین سر از زخم‌های کهنه باز می‌کنند
طعم زبان‌گز سرکه و سماق، حلاوت سمنو و سنجد، همه طعم‌ها تلخ شده‌اند
صدای انباشتگی سکه‌ها گویی صدای میخی خون‌آلوده است بر درهای کوبیده
سپیدی سرد سیر، غربت و تنهایی را به یاد می‌آورد؛ ایستادگی شاه مردانگی و استقامت، با جگری پاره پاره
امّا سبزه‌ها حرف دیگری دارند:
نوروز آغازی است بر شکفتن، رشد و رویش، تعالی و تلاش، پس از زمستانی سرد و طاقت‌فرسا، نویدی است بر آینده‌ای سبز. مادرمان سرآغاز آفرینش است و بهانه خلقت آن و فرزندشان سرانجام انتظار؛ بهاری فاطمی شاید سالی را بسازد مهدوی پس شمع امید را در کنج سیاه‌پوش قلبمان، شعله‌ور نگاه می‌داریم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۳۸
مسعود نصرتی (نوین)



در بندگی‌ات غرقم کن
دست و پا نخواهم زد
من نفَس را به هوای نفس نخواهم خواست و
فرصت را به رخصت گناه
می‌خواهم لحظه زندگی‌ام را
فارغ از هوایی که نفس بدان محتاج است، به پایان برم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۵
مسعود نصرتی (نوین)



به دلم عهد بکردم که ز عشق دم مزنم
ببرم من سر این لَغ که چه پیمان‌شکن است

من به مجنون بدهم حق که بدین عشرت عشق
نتوان صبر بکردن که چه افسون‌فکن است

تو ز راز دل من هیچ نفهمی مگر آن
که به یک دم نشود بلکه هزاران سخن است

لغت از بهر بیانش خجل از تقصیر است
به دلت عطر بباید که چو مشک ختن است

به یقین تحفه رب است که بر این شور گزاف
به هزار شعر سرایند و چو گنجی کهن است

ای خدا شکر که دانم ز سر رأفت و رحم
این چنین درّ گرانی به دل همچو من است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۸
مسعود نصرتی (نوین)

نقیضه‌سرایی بر یکی از غزل‌های مشهور حافظ که با این بیت شروع میشه:     

ما ز یاران چشم یاری داشتیم        خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم




ما به فیسبوک اعتمادی داشتیم
خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

تا که لیست دوستان کی پر شود
حالیا رفتیم و لینک میذاشتیم

گفت و گو بر ظلم آمریکا نبود
ور نه حالا ماجراها داشتیم

شیوه صحبت فریب دوست بود
ما خطا کردیم و عشق انگاشتیم

گنجه عکست نه خود شد دلفروز
ما تب لذت بر او بگماشتیم

بوسه‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب عفت فرو بگذاشتیم

گفت تو خود دادی به ما دل عاجزا
ما محصل بر کسی نگماشتیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۲
مسعود نصرتی (نوین)




ای که از دست رفته‌ای بر مهر یار
چون به سختی‌ها رسی، طاقت بیار

عاشقی چون چاه کنعان است، رفیق
جز به یوغ بردگی نتوان فرار

ابتدای شاهی‌ات این بردگی است
پس دو بال عاشقی را خوش بدار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۳۲
مسعود نصرتی (نوین)



میلاد عمه سادات خجسته باد، زین اب، نه تنها زینت پدر بلکه پرستار پنج ساله مادر
مبهوتم به مردانگی شیرزن هاشمی، ایستاده‌ای استوار از برای ولایت، اسطوره‌ جلوه‌گر عفّت و پاکدامنی، حافظِ از جان گذشته زنجیره بلورین امامت ...
من از سیادت بی‌نصیبم امّا دلم عمه‌ای چون شما را می‌خواهد
عمه‌‌جان! غمدیدگان عالم به دامان شما توسل می‌جویند ای پناه اسیران؛ ملائکه آسمان از صبر شما به شگفت آمده‌اند، من چگونه انگشت حیرت بر دهان ننهم که طفلان را غرقه در بازی‌های کودکانه می‌دانستم در حالی که می‌بینم تلألو جود و کرم در دختری پنج ساله است ؛ می‌خواهم به من هم بیاموزید که چه می‌شود مهمان‌نوازیتان بر دلی گرسنه پیشی می‌گیرد
عمه‌جان! این را خوب فهمیده‌ام که درخشش خاندان رسالت مرد و زن نمی‌شناسد؛ بی‌آنکه آموزگاری داشته باشید، جانان تشنه را سیراب می‌کنید از معرفتی لدنی؛ چه ‌کسی باور می‌کند راوی خطبه بلند فدک، دختری شش ساله بوده باشد، ای خردمند پرده‌نشینان رسالت!
امام عشق (ع) را تقاضای دعای خواهر است به نمازهای شب
عمه‌جان من هم دعا می‌خواهم، شفاعت می‌خواهم
آنقدر به گِردتان عمه عمه می‌کنم؛ آنقدر ملتمسانه نگاهتان می‌کنم؛ آنقدر خودم را شیرین می‌کنم تا مرا نیز شفیع باشید
عمه‌جان! عمه‌جان! شیرینی میلادتان یادتان نرود؛ بچه‌ها چشم انتظارند؛ چه می‌شود کرد، بچه‌اند دیگر، می‌خواهند از دست عمه‌یشان هدیه‌ای بگیرند؛ هدیه از دست عمه دلچسب است؛ لطف دیگری دارد :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۲۳
مسعود نصرتی (نوین)