فصل سرمستی ابر است غنیمت شمرید
نغمهی خیس بهار است غنیمت شمرید
بلبلان رقصکنان شعر خدا میخوانند
همه جا شور و سرور است غنیمت شمرید
بوی هستی ز زمین خیزد و از زینت باغ
گلبن آکنده ز عطر است غنیمت شمرید
شده آن پیک وزان تا برساند پیغام
قاصدی بهر نگار است غنیمت شمرید
فصل تبدیل به اعلا ز سرای نیستی است
موسم فکرت و نور است غنیمت شمرید
برو سجّاده عزلت تو به دوری افکن
او به آغوش و کنار است غنیمت شمرید
من که مبهوت ز بخشندگی او گشتم
عفو و رحمت بسیار است غنیمت شمرید
یک سخن مانده ز دل تا که غزل ختم شود
وقت بوسیدن یار است غنیمت شمرید