محرم غم
سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۱ ب.ظ
خسته شدن از این غزلهای ناتمام جا مانده در یادداشتهام، باعث شد که خودم رو مجبور به سرودن یک غزل کامل کنم، هر چند پر از عیب و اشکال:
یک گره از روسریات کم کنی
کل جهان را همه ماتم کنی
یا که مرا باز به عمق خطر
معرکهسازی، پی مرهم کنی
سیل رقیبان مرا فوج فوج
بخت مرا دشمن عالم کنی
تا که به جنگی شده سنگین به من
پشت مرا بیش ز این خم کنی
چشمچرانهای لعین، غرق ذوق
چشم مرا لایق شبنم کنی
بیشتر از این به تو امید بود
کاش به من لطف دمادم کنی
آهوی زیبای من، ای نازنین
غرق سکوتم نکند رم کنی
در تب و تابم که مرا با سخن
حدِاقل مَحرم یک غم کنی
قصه دلدادگیام را به تو
عدل نباشد ز دلت کم کنی
مسعود نصرتی (نوین)
۹۴/۰۷/۱۴
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.