من گنه کردهام و دل شده تاوانده آن
ای امان از غمِ جانسوزِ شرربار نهان
همه امید من این است کرم فرماید
ورنه هیچم به توان نیست به جز اشک روان
سالها میگذرد از پی هم لیک به من
عمر نوح رفته و من در پی آن کشتیبان
کاشکی در قفس از ناله بیافتم که مگر
صاحبم آید و من را ببرد گلشن جان
گنبدی یا که ضریحی که نشانی از او
بدهد بر دل سنگین شده از جور زمان
مسعود نصرتی (نوین)