منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شاگردم و استاد تویی،‌ نکته بیاموز!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

7

بگذار که زلفت به همین شیوه بماند
گویند پریشان شدنش حکمت عشق است


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۵
مسعود نصرتی (نوین)

6

گر سیل ببارد همه شب هیچ غمی نیست
ما چتر خود از صاحب باران بگرفتیم


مسعود نصرتی (نوین)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۰
مسعود نصرتی (نوین)

5

ای خدا باران ببارد دست در دست گلم
می‌رویم دل می‌دهیم خیس از محبت می‌شویم


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۸
مسعود نصرتی (نوین)

4

حسادت می‌کنم بر تو که یارانی دگر داری
من و تنهایی و تقدیر، رفیق هم به یک عمریم


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مسعود نصرتی (نوین)

3

ای کاش درازا بکشد شب که سر صبر
سیراب کنم چشم ز مهتاب رخ او


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مسعود نصرتی (نوین)

2

در دلم شور به پا کرده‌ام و منتظرم
لیلی‌ام پلک زند تا همه را فاش کنم


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مسعود نصرتی (نوین)

1

گفتم که سلامی برسانم که جوابش
یک لحظه نظر بر من ماتم‌زده باشد


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مسعود نصرتی (نوین)

کوچول موچول تو کِی میای تا که دلو فدات کنم!؟
تو هِی به من بابا بگی، من نی‌نی‌جون صدات کنم

وقتی که می‌خندی منم به آسمون پر بکشم
وقت لالا هم که میشه یک دل سیر نگات کنم

قربون بی‌دندونی و قربون قاقا خوردنت
یعنی میشه یه روزی‌ام کفش قشنگ به پات کنم ...

الک دولک بازی کنیم، لِی‌لِی و تاب تاب خمیر
جریمه سوختنِشم یه بوس از اون لُپات کنم

چادر نماز ازم بخوای، بگم: «چرا قند عسل!؟»
با اون صدای ناز بگی: «بابا میخوام دعات کنم»

خیالبافی بسه دیگه، کو تا به اینجا برسه
تو زود زود دنیا بیا ببین چیکار برات کنم!


شاعر:

مسعود نصرتی (نوین)


آخرین ویرایش:

11 بهمن 1394

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۷
مسعود نصرتی (نوین)


ای خدا کاش طمع یکسره از بیخ نبود
حرمت آل نبی بسته به تاریخ نبود

ظلم رفته به سر بنت چونان یاس نبی
قصه‌ی سرخ همان یک در و یک میخ نبود

مسعود نصرتی (نوین)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۱۹
مسعود نصرتی (نوین)

منم و شانه‌ی انباشته از بار گناه
سرنوشتی که بشد با عملم تلخ و سیاه

منم و روزنه‌ای نور فراسوی افق
منم و یک بغل از خیره‌ترین نوع نگاه

خبر از یوسف مصری که دگر بازنگشت
خون یک بره که بر پیرهنی گشت گواه

رقص یک بید که با باد پریشان شود و
یاد یک یار گذر کرده کند گاه به گاه

عاقبت در گروی شمعم و پروانه نصیب
سوزش چشم و دل سوخته‌ای مملو ز آه


مسعود نصرتی (نوین)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۱۷
مسعود نصرتی (نوین)