قربانگه
جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ب.ظ
به قربانگه برم دلبستگی را
تمامش میکنم بیچارگی را
بر این آغاز، کردم خنجرم تیز
به اوجش میرسانم بندگی را
من از نجوای شیطان ناله دارم
نصیبم میکند بیهودگی را
ولی دشمنتر از او نفس دژخیم
دلا کج رفتهای دلدادگی را
در آن محفل که باید مینشستی
روا دانستهای بیگانگی را
بهاری را خزان نامیدهای دل
به دامن میکشی آلودگی را
طلوعی کردهای از سمت مغرب
غروبش میکنم وارونگی را
تمامش میکنم بیچارگی را
بر این آغاز، کردم خنجرم تیز
به اوجش میرسانم بندگی را
من از نجوای شیطان ناله دارم
نصیبم میکند بیهودگی را
ولی دشمنتر از او نفس دژخیم
دلا کج رفتهای دلدادگی را
در آن محفل که باید مینشستی
روا دانستهای بیگانگی را
بهاری را خزان نامیدهای دل
به دامن میکشی آلودگی را
طلوعی کردهای از سمت مغرب
غروبش میکنم وارونگی را
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.